ترلانترلان، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

ترلان دختر زیبای من

شب یلدا2

سلام دوست جونیا امروز اخرین امتحانم رو دادم خیلی بد بود امیدوارم پاس بشم آخه دیشب مراسم شب یلدای خاله جون ( خاله ی من و بابایی) بود و نشد درس بخونم. اما بگم از ترلان جون که دیشب مثل فرشته ها شده بود اونقدر ناناز شده بود هی دلبری میکرد. یه چیز جالب با تمام فامیلای آقا دوماد که نشسته بودن توی مجلس و ترلان برای اولین بار بود که اونا میدید دست میداد منم تعجب کردم آخه تا اون موقع با کسی دست نداده بود نمیدونم از کجا یاد گرفته بود جل الخالق یه اتفاق خیلی بد هم  افتاد که خیلی واسش دلم سوخت خورد زمین و بینیش خورد به لبه ی میز بمیرم برات مامان جون یه کم هم خون اومد این عکس رو هم بعد از اینکه بینیش اینجوری شده بود...
30 دی 1392

سالگرد ازدواج

دختر نازم 14 دی سالگرد ازدواج من وباباییه 6 سال پیش توی همچین روزی من و بابایی توی حرم امام رضا قول دادیم که همیشه با هم بمونیم و عقد کردیم 2 ساله که سالگرد ازدواجمون به خاطر وجود تو (البته 2 سال پیش توی دلم بودی ) رنگ و بوی دیگه ای داره  تا 2 سال پیش برنامه این بود که سالگرد ازدواجمون بریم برای شام رستوران ارم شاندیز اما من این برنامه رو دو ساله که تغییر دادم و اون روز رو توی خونه جشن میگیریم خودم کیک میپزم و شام و یه عالمه تشکیلات بعدشم عکس میگیریم و کلی کیف میکنیم. امسال تو خیلی شیطونی میکردی و من مجبور بودم که روی اپن میز رو بچینم هر چند که به اونجا هم دسترسی داری اینم میز اون شبمون توی نور شمع ...
15 دی 1392

یلدای باستانی

امسال چه زیباست شب یلدای من طولانی ترین شبی که به تو فکر میکنم و از یاداوری نگاه پر مهرت شب سیاهم لبریز از نور عشق میشود معبودم یلدا مبارک   دختر عزیزم این دومین شب یلداییه که تو پیش مایی پارسال عزیزم خیلی کوچولو بودی و شب یلدا خیلی مریض بودی آخه فقط 4 ماه داشتی فنچول من اما امسال یه عالمه خاطره قشنگ از شب یلدا واسمون یادگاری موند. اول بهت امروز رو که اولین روز فصل زمستونه تبریک میگم قندولکم خب بریم سر مراسم شب چله... یک شب قبل از شب یلدا خونه ی مامانی و اقا جون (مامان و بابا ی من) بودیم و اونجا به شما حسابی خوش گذشت و مراسم یلدا رو با هم بودیم شب هم همونجا خوابیدیم چون من صبح میخواستم برم دانشگاه و شما باید پیش ...
2 دی 1392
1